حدیث یک ساله بود زمانیکه خانواده اش افغانستان را به سبب جنگ و نا امنی ها مانند سایر افغانها ترک نموده و در جستجوی یک مکان بهتر در خارج از کشور شدند. بعد از یک سفر طولانی در کشور ایران اقامت ورزیدند. او در ایران برزگ شده و در همانجا مکتب را به پایان رساند. او میگوید: ” ایران نسبت به افغانستان یک کشور پیشرفته و متمدن است. من در آنجا بزرگ شده ام لیکن تا اکنون با من به حیث یک شهروند عادی برخورد صورت نگرفته است. مانند من افراد زیاد هستند که از یک مدت طولانی بدینسو در آنجا زندگی میکنند مگر آنها تا اکنون خویشتن را مهاجر احساس میکنند و به گونه یک مهاجر با ایشان رفتار صورت میگیرد.“
”وقتیکه از مکتب فارغ شدم آرزو داشتم که تحصیلات خویش را ادامه دهم, اما نتوانستم. زیرا که صرف تعداد محدود افغانها فرصت کسب تحصیلات عالی را در دانشگاه های ایران داشتند. “
این حالت نتوانست مانع آرزو های وی شود و نسبت علاقه که داشت او توانست آرایش خاور میانه را به گونه غیر رسمی بیاموزد. حدیث بمنظور ارتقاء مهارت های خویش در شهر تهران و سایر شهرهای دیگر ایران در سالون های مختلف زیبائي کار کرد بخاطر که مهاجرت خانواده وی آنها را مجبور میکرد تا از یک جای به جای دیگر تغیر مکان نمایند. بخاطر اینکه به او اجازه کاروبار شخصی را داده نمی شد بناءً خانواده او تصمیم میگیرد تا دوباره به کشور خود برگردند.
زمانیکه به افغانستان آمدم همه چیز برایم نا آشنا به نظر میرسید. مردم افغانستان وقتیکه باهم صحبت میکردند بسیار بی ادب و خشین به نظر میرسیدند. من بسیار میترسیدم. هر شخص مرا مورد آزار و اذیت قرار میدادند بخاطریکه من در ایران بزرگ شده بودم و به لهجه ایرانی صحبت میکردم. به مرور وقت توانستم با این حالات سازگاری نمایم. چند ماه بعد من سالون زیبائی خود را در یک ساحه نسباً ثروتمند افتتاح نمودم و در مدت دونیم سال سالون زیبائيمن پیشرفت چشمگیری نمود که در منطقه اولین سالون پنداشته میشود.حدیث بخاطر پیشبرد کارهای خود بشمول یک عکاس ۱۱ تن دیگر را استخدام نموده است. راضیه که درین اواخر استخدام شده است میگوید:” من فکر میکنم اینها در کار خود خیلی ها مسلکی بوده. آنچه که مرا زیاد مجذوب ساخته صداقت و برخورد دوستانه آنها است. آنها هیچگاه وعده کاری را نمیدهند در توان آنها نیست و این یگانه رمز وفاداری مراجعین آنها محسوب میشود.
“حدیث در کنار شغل وپیشه خود درسهارا نیز تعقیب میکند و چهره ظاهری آن نمایانگر خود باوری٬ علاقمندی وخوش بینی وی میباشد. او میگوید:”این یک قوه محرک بسوی آینده من است. زمانیکه من به ماضی یا گذشته میبینم دو عامل مشخص وجود دارد: مهارتها و اشتیاق و همچنان استقامت. من از هر دو اشتیاق و استقامت نام میبرم چون این دو باهم لازم و ملزوم همدیگر اند وبدون همدیگر هیچ معنائی ندارد. ممکن در بعضی از اشخاص این ویژه گی متفاوت باشد اما من بدین باورم هر کی بخواهد با مشکلات مقابل شود بعوض اینکه از آن خود داری نماید میتواند داستان شخصی خود را بسازد. “