در یکی از روزهای بهاری پسر هشت ساله ای بنام رحیم بوت پاک در داخل محوطه مطبعه دولتی شهر مزار شریف جهت جلب مشتری قدم می زد. ناگهان متوجه سر و صدای اطفال داخل محوطه می شود که سرگرم ساختن گل ها از کاغذ اند، دیدن این حالت او را متعجب و حیران می سازد.
رحیم هر روز در قسمت جنوب غربی روضه شریف مصروف پاک کاری و دوخت بوتها است. او میگوید “من همیشه می شنوم که اطفال در اطراف شهر اختتطاف می شوند، من هم از زورگویان و اختطافچی ها می ترسم. از کاری که می کنم راضی نیستم ولی انتخاب دیگری هم ندارم چون نان آور خانه هستم و خواهر و مادرم وابسته به کار من هستند.”
رحیم از جمله جوانترین بچه های کاریگر است که در برنامه های کانتینر اجتماعی-فرهنگی ولایت بلخ اشتراک می ورزد. او یک پسر هوشمند، خلاق و با استعداد است. وضیعت دشوار اقتصادی باعث نابودی خوابها و آرزوهای او می شود. او می افزاید که “من دوست دارم تا به مکتب بروم، اما اگر به مکتب بروم، من و خانواده ام گرسنه خواهیم ماند. گاهی اوقات وقتی می بینم که بچه های دیگر به مکتب می روند، احساس بدبختی می کنم. من علاقمند هستم که یاد بگیرم وفرصتی بیشتر برای بدست آوردن پول داشته باشم. وقتی پول بیشتر داشته باشم، می توانم به مکتب بروم.”
رحیم از نواختن هارمونیه لذت می برد و می خواهد بیشتر یاد بگیرد. او هنگامی که از کانتینر اجتماعی-فرهنگی با جمع از کودکان دیگر دیدن می کند بسیار خوش به نظر میرسد. او می گوید که به خاطر کارش هر روز خسته و افسرده می باشد، اما کانتینر جایی است که تمام افسرده گی ها و خستگی هایش را فراموش می کند. “وقتی من از مردم می پرسم که آیا می توانم بوتهای شما را رنگ کنم، آنها خیلی بد رفتاری می کنند, و این بد رفتاری به احساس من آسیب می رساند. زمانی که دیگر بچه ها بازی می کنند، همیشه غمگین می شوم. اما دراینجا من خوشحال هستم، زیرا می توانم مانند سایر کودکان بازی کنم، من چیزهای خوب را یاد می گیرم، هم برایم سرگرم کننده وهم یادگیرنده است. “هرچند او در سن و سال کمتر از بسیاری کودکان دیگر در کانتینر است، اما در فعالیت های مختلف مانند یک رهبر کار میکند و آنها را رهنمایی میکند. به همین دلیل است که همه او را کاکا رحیم صدا می زنند.